سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم را روزگارى رسد که در آن از قرآن جز نشاندن نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنیان آبادان است و از رستگارى ویران . ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند ، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد . آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند ، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند . خداى تعالى فرماید : به خود سوگند ، بر آنان فتنه‏اى بگمارم که بردبار در آن سرگردان ماند و چنین کرده است ، و ما از خدا مى‏خواهیم از لغزش غفلت درگذرد . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----15408---
بازدید امروز: ----1-----
بازدید دیروز: ----6-----
آب آینه آفتاب

 

نویسنده: نور
شنبه 85/9/4 ساعت 5:4 صبح

آن زمانی که بنده در ایرانشهر تبعید بودم، به مناسبتهای مختلف، با مسؤولان ارتباط پیدا می‏کردیم. آن وقت به بنده گفتند که یک معاونِ استاندار تا حالا به ایرانشهر نیامده است! در سال 57 در ایرانشهر سیل آمد و هشتاد درصد شهر قطعاً خراب شد؛ یعنی من یک به یک تمام مناطق شهر را با پای خودم رفتم و دیدم. پنجاه روز ما امداد و پشتیبانی می‏کردیم. یک نفر از مرکز که هیچ، از زاهدان هم یک نفر آدم برجسته‏ی متشخص به ایرانشهر نیامد که بگوید چه خبر است این‏جا ! به صورت ظاهری هدایایی به وسیله‏ی «شیر و خورشید» فرستادند که اولاً اگر به دست مردم می‏رسید، یک‏دهم نیازهایی که مردم داشتند و یک‏دهم آنچه که ما تبعیدیها برای مردم فراهم کرده بودیم، نمی‏شد؛ ثانیاً همان را هم نمی‏دادند و از آن هدایای ناچیز، مبالغی هم برای خودشان لازم داشتند تا بخورند. یعنی اصلاً ایرانشهر که مرکز جغرافیایی و به یک معنا مرکز فرهنگی بلوچستان بوده، همیشه در طول زمان، بکلی مغفولٌ‏عنه بود؛ زاهدان هم همین‏طور. برای شتر سواری و استفاده از شرابِ چند ده ساله به بیرجند می‏رفتند و برای این‏که در آن‏جا عیاشی کنند، بیرجند فرودگاه داشت؛ اما چون در این‏جا وسیله‏ی عیاشی فراهم نبود، به بلوچستان نمی‏آمدند. یعنی هر نقطه‏یی در کشور - چه بلوچستان، چه هر نقطه‏ی دیگر - که محرومیت داشت، مغفولٌ‏عنه بود. مازندران خوب بود، برای این‏که بروند آن‏جا استفاده کنند. رژیم گذشته این‏طوری بود.

یک چیز جالبی به شما بگویم: در مازندران، پنج فرودگاه هست که از زمان رژیم گذشته مانده است! پنج فرودگاه در یک استان که همه‏اش هم برای رژیم گذشته و آن شخص طاغوت یا نزدیکان او بوده است. فرودگاه رامسر برای استفاده از هتل رامسر که می‏دانید برای چه کسانی بوده است؛ فرودگاه نوشهر برای گردشگاه هر ساله‏ی طاغوت که برود آن‏جا و دو ماه استراحت کند؛ فرودگاهی برای یک اردوگاه نظامی که نظامیان وابسته به آنها - که از یک نیروی بخصوصی بودند و نمی‏خواهم اسم بیاورم - آن‏جا بروند و خوش بگذرانند؛ فرودگاه دشت‏ناز نزدیک ساری - که امروز فرودگاه رسمی مازندران است و مردم از آن استفاده می‏کنند و در گذشته برای الواط و اوباش اولاد رضاخان بوده است - که هزاران هکتار از زمینهای حاصلخیز را تصرف و یک فرودگاه هم وسطش درست کرده بودند؛ و یک فرودگاه هم در املاک نوکران خودشان در حدود مینودشت. پنج فرودگاه برای دستگاههای وابسته‏ی به حکومت یا نزدیک به آنها؛ اما مردم، اساتید، مستحقان و بیماران علاج‏ناپذیر مازندران مطلقاً نه از فرودگاه، نه از هواپیما و نه از هیچ تسهیلات دیگری برخوردار نبودند. آنها هر سال چند بار به مازندران می‏رفتند؛ اما به مثل زاهدان در تمام عمر حکومتشان یک بار هم سر نمی‏زدند؛ این می‏شود غبار فراموشی.

 بیانات در دیدار نخبگان استان سیستان و بلوچستان 05/12/81


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • غبار فراموشی
    پوشیدن لباس نظام
    زندگی نامه
    حرف اول

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •